Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، حمیدرضا مقدم‌‌فر، تحلیلگر حوزه بین‌الملل و مدرس دانشگاه، روز گذشته در همایش بین‌المللی «قرن ۲۱ و جهان عاری از سلطه آمریکا» در دانشگاه تربیت‌مدرس به مساله تاریخ تحول در نظام بین‌الملل و تغییر در ساختار این نظام اشاره کرد و گفت: «تغییر آرایش قدرت‌های بزرگ برمبنای توزیع توانمندی آنها، طی سده‌های اخیر بارها اتفاق افتاده و متعاقب آن محیط جهانی شاهد افول برخی کنش‌گران و جایگزینی آنها با کنش‌گران دیگر بوده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»

مشاور فرهنگی رئیس هیات‌موسس و هیات‌امنای دانشگاه آزاد اسلامی با بیان اینکه از قرن شانزدهم تاکنون به ترتیب کشورهای پرتغال در قرن ۱۶، هلند در قرن ۱۷ و انگلستان در قرن ۱۹ به جایگاه هژمونی ارتقا یافته‌اند اما در ادامه و در نتیجه تغییر و تحولات در رقابت با سایرین دچار افول شده‌اند، گفت: «پس از شکل‌گیری و استقرار نظام وستفالیایی در ۱۶۴۸ در نظام بین‌الملل اروپایی، ساختار نظم بر پایه موازنه قوا میان پنج قدرت اصلی جهان شامل انگلستان، فرانسه، روسیه، پروس و اتریش شکل گرفت.» مقدم‌فر با بیان اینکه در این میان ناپلئون بناپارت کوشید تا با برهم زدن موازنه سلطه خود را بر دیگران تحمیل کند اما با شکست او و تشکیل کنگره وین در ۱۸۱۵، بار دیگر موازنه قوا حاصل شد و تا جنگ جهانی اول تداوم یافت، اظهار داشت: «وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم به‌عنوان خونین‌ترین و مخرب‌ترین جنگ‌های تاریخ بشر، تغییری جدی در آرایش قدرت‌های بزرگ و ساختار نظام بین‌الملل ایجاد کرد، به‌گونه‌ای که چه‌بسا برای همیشه اروپا را از معادلات کلان قدرت جهانی خارج ساخت و ساختار از موازنه قوا به دوقطبی تغییر یافت.» این تحلیلگر مسائل بین‌المللی با اشاره به اینکه در ادامه، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به‌عنوان سردمداران دو اردوگاه لیبرال سرمایه‌داری و کمونیسم، قدرت جهانی را میان خود تقسیم کردند و جنگ سرد در عرصه‌ رقابت تسلیحاتی با محوریت سلاح اتمی شکل گرفت، گفت: «پس از ۱۹۴۵ و پایان جنگ جهانی دوم بود که آمریکا به‌عنوان قدرتمندترین اقتصاد جهان با استفاده از ضعف و ورشکستگی اروپای جنگ‌زده، رهبری و نظم‌دهی به اقتصاد جهانی را برعهده گرفت و با ایجاد نهادهایی مانند نظام مالی برتون وودز، ایجاد مبادلات ارزی جهانی بر پایه دلار-طلا، ایجاد صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی، مدیریت و هدایت کلان اقتصاد، تجارت و مالیه جهانی را برعهده گرفت و قدرت هژمون شد.»

وی با یادآوری این مساله که موقعیت هژمونی آمریکا دیری نپایید و از آغاز دهه ۱۹۷۰ اوضاع دگرگون شد، خاطرنشان کرد: «وقوع جنگ پرهزینه ویتنام و نیز انجام برنامه خدمات رفاهی دولت لیندون جانسون موسوم به جامعه بزرگ که هزینه‌های دولت‌ آمریکا را بسیار افزایش داد از یک سو و رشد رقبای اقتصادی آمریکا در اروپا و شرق آسیا از سوی دیگر موجب ابتلای این کشور به کسری تجاری در برابر رقبا شد و مقامات واشنگتن را به اتخاذ مواضع انفعالی و دفاعی مانند برچیدن نظام مالی برتون وودز و وضع ۱۰ درصد تعرفه بر کالاهای وارداتی به آمریکا واداشت؛ سیاست‌های حمایت‌گرایانه‌ای که عملا به معنای پشت‌پا زدن به ادعاهای تجارت آزاد جهانی و تکروی در این عرصه بود و آمریکا را به هژمون غارتگر ملقب کرد.» مقدم‌فر در ادامه تصریح کرد: «از‌ آن زمان بود که زمزمه‌های افول آمریکا از جایگاه هژمونی میان نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل شنیده شد. اقتصاد بین‌الملل به سمت چندجانبه‌گرایی و چندقطبی پیش می‌رفت و آمریکا علی‌رغم همه توان بالای اقتصادی‌اش ناگزیر از رقابت با رقبای توانمند بود.»

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه در دهه‌های اواخر قرن بیستم اوضاع بر وفق مراد آمریکا پیش رفت و افول قدرت اتحاد شوروی و سپس فروپاشی ناگهانی آن در ۱۹۹۱ بار دیگر منجر به تغییر ساختاری شد، ادامه داد: «با فروپاشی اتحاد شوروی و حاشیه‌نشین شدن مکتب مارکسیسم به نظر می‌رسید هیچ قدرتی یارای مقاومت دربرابر آمریکا و موازنه‌سازی قدرت او را ندارد و مرام لیبرال سرمایه‌داری هم در حکم نرم‌افزار حکمرانی نظام جهانی تثبت شده است. این وضعیت در سراسر دهه ۱۹۹۰ چه در عرصه عملی نظام جهانی و چه در عرصه نظری و فکری جریان داشت تا جایی که برخی صاحب‌نظران پشت‌پرده جهانی شدن را «آمریکایی شدن» می‌دانستند.» وی با اشاره به اینکه از اواخر دهه ۱۹۹۰ تحلیل برخی تحلیلگران آمریکایی این بود که آمریکا برای تداوم سیطره خود بر نظام جهانی با برخی چالش‌ها مواجه است که درصورت عدم تدبیر آنها در قرن ۲۱ دچار مشکل خواهد شد، یادآور شد: «نظام جهانی به سوی گسترش همکاری‌های اقتصادی و کاهش جنگ به‌ویژه میان قدرت‌های بزرگ پیش می‌رفت و این مشکل جدی برای آمریکایی بود که برتری آن در قیاس با رقبایش بر توانمندی‌های نظامی اتکا داشت لذا مقامات آمریکایی مصمم بودند تا تغییرات مشخصی را در برخی نقاط جهان به‌ویژه غرب آسیا که مرکز تجمع نیروهای چالش‌گر آمریکا بود صورت دهند. طراحی پروژه موسوم به پروژه قرن نوین آمریکایی انعکاس این تدابیر بود که حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و تلاش برای امنیتی کردن جهان برای توجیه حمله به برخی کشورها مانند افغانستان و عراق را می‌توان در راستای اجرای این طرح تحلیل کرد.»

 روسیه، اروپای واحد، چین و ژاپن در حال کاهش فاصله خود با آمریکا هستند 

مقدم‌فر به این نکته اشاره کرد که گذر سالیان نشان داد آمریکا در راهبردش برای امنیتی کردن محیط جهانی و کشاندن رقابت به عرصه نظامی‌گری که خود در آن دست برتر را داشت ناکام ماند و ادامه داد: «شکست پروژه‌های افغانستان و عراق و طرح خاورمیانه بزرگ به وضوح حاکی از آن بود که تغییرات محیط جهانی عمیق‌تر از آن است که حتی قدرتی مانند ایالات متحده نیز قادر به کنترل آن باشد. اکنون که ۲۲ سال از آغاز هزاره جدید میلادی می‌گذرد، تقریبا قاطبه صاحب‌نظران معتقدند که ساختار نظام بین‌الملل از تک‌قطبی آمریکا محور به تک-چند قطبی تغییر یافته است به‌گونه‌ای که آمریکا همچنان ابرقدرت اصلی نظام محسوب می‌شود لکن با فاصله‌ای از آن، چند قدرت بزرگ شامل روسیه، اروپای واحد، چین و ژاپن قرار دارند که در حال کاهش فاصله خود هستند.»

این تحلیلگر حوزه بین‌الملل تصریح کرد: «در میان آنها هماوردی چین با آمریکا بسیار جدی‌تر است و بسیاری از تحلیلگران این کشور را تنها رقیبی می‌دانند که در آینده قادر به موازنه قدرت‌ آمریکا است و هم‌اکنون توجه اصلی و راهبردی آمریکا به مهار این اژدهای شرقی معطوف شده است. در سطوح منطقه‌ای نیز قدرت‌های نوظهوری مانند برزیل در آمریکای جنوبی یا ایران در غرب آسیا در حال چالشگری و موازنه‌گری با قدرت آمریکا هستند؛ برمبنای این تغییر و تحولات به نظر می‌رسد ساختار نظام جهانی در حال حرکت از تک-چند قطبی به چندقطبی است و قدرت‌های رقیب و چالشگر آمریکا چه به‌صورت انفرادی و چه در قالب بلوک‌بندی‌های جدید مانند سازمان شانگهای یا گروه بریکس قدرت آمریکا را موازنه می‌کنند.»

محور مقاومت برنامه‌های راهبردی نظام سلطه را بر هم زد

وی یکی دیگر از مظاهر دنیای جدید را نقش‌آفرینی گسترده طیف وسیعی از کنشگران غیردولتی از جمله سازمان‌های بین‌‌دولتی، سازمان‌های غیردولتی، شرکت‌های فراملی، گروه‌های شبه‌نظامی، جنبش‌های اجتماعی و حتی برخی افراد دانست و گفت: «به قول جوزف نای در این سطح از روابط فراملی هیچ‌گونه قطب‌بندی معنا ندارد بلکه قدرت به‌صورت آشوبه‌گونه‌ای میان انبوه کنشگران دولتی و غیردولتی توزیع شده است؛ در همین راستا تنها نیم‌نگاهی به تحولات سال‌های اخیر منطقه غرب آسیا کافی است تا نشان دهد چگونه شبکه سازمان‌یافته گروه‌های غیردولتی شبه‌نظامی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران تحت عنوان محور مقاومت توانستند تمامی برنامه‌های راهبردی نظام سلطه را در این منطقه استراتژیک جهان برهم بزنند.»

مقدم‌فر با بیان اینکه تردیدی نیست در جهان جدید آرایش کنشگران یا همان ساختار نظام جهانی با گذشته بسیار متفاوت خواهد بود و ما احتمالا جهانی چندقطبی، چندمرکزی یا چندبلوکی را مشاهده خواهیم کرد، اظهار داشت: «جمهوری اسلامی ایران در این ساختار جدید به‌عنوان یک قدرت نوظهور منطقه‌ای در غرب آسیا چه از طریق موازنه داخلی یعنی افزایش قدرت ملی خود و چه از طریق موازنه خارجی یعنی پیوستن به اتحادها و ائتلاف‌ها و بلوک‌بندی‌های کشورهای همسو با خود مانند شانگهای یا بریکس، در قامت یک قدرت منطقه‌ای پیشرفته و توانمند در حوزه‌های مختلف نظامی، اقتصادی، فرهنگی و فناوری جایگاه نفوذ خود را ارتقا خواهد داد.»

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه تا قرن بیستم تقریبا در سراسر جهان این اجماع حاصل شد که در عرصه سیاسی، مرام لیبرال دموکراسی، در عرصه اقتصادی، مدل سرمایه‌داری و در عرصه فرهنگی، سبک زندگی انسان سفیدپوست آنگلوساکسون باید وجهه و اعتبار جهانی بیابد و مورد متابعت همگان قرار گیرد و در فرآیند جهانی شدن، یک همگونی کامل را میان جوامع بشری رقم بزند، گفت: «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و افول مرام کمونیستی نیز مزید بر علت شد تا سیاسیون و متفکران غربی را به این باور قطعی برساند که تنها نرم‌افزار معنایی سزاوار متابعت در جهان، همان لیبرال سرمایه‌داری آمریکایی است اما وقوع دو جریان موجب شد تا سلطه غرب در سطح معنایی نیز عمیقا به چالش کشیده شود.»

چین جدی‌ترین رقیب لیبرالیسم آمریکایی است

وی یکی از‌ آنها را ظهور جریان توفنده پست‌مدرنیسم و انتقادی در اواخر قرن بیستم در قلب اروپا و آمریکا دانست که در واکنش به لایه‌های سیاه مدرنیته، تمامی شالوده‌های فلسفه و علمی و اندیشه‌ای آن را زیر سوال برد و اظهار داشت: «جریان دوم، ظهور بدیل‌هایی جدی و عمیق برای جهان نگرش غربی از بستر جهان غیرغرب بود که سلطه و سیادت آن را به چالش کشید؛ ازجمله الگوی چین که جدی‌ترین رقیب لیبرالیسم آمریکایی محسوب می‌شود و طی سال‌های اخیر در مواردی مانند بحران مالی ۲۰۰۸ یا همه‌گیری کرونا برتری خود را در میان رقابت به رخ کشید.»

مقدم‌فر با اشاره به اسلام سیاسی که جمهوری اسلامی طلایه‌دار‌ آن بود و ‌طی چهار دهه گذشته ظرفیت بسیار چشمگیری از خود نشان داد، بیان کرد: «امروزه الهام‌بخشی انقلاب اسلامی در جوامع مستقل و آزادی‌خواه منطقه و جهان بر کسی پوشیده نیست تا جایی که اسلام‌هراسی خصوصا در اروپا واکنشی منفعلانه به افزایش چشمگیر قدرت فرهنگی و اجتماعی اسلام در بستر جوامع غربی است؛ بنابراین وجه دیگر سیمای متحول جهان جدید این است که سلطه فکری، فرهنگی و معنایی غرب و آمریکا به پایان رسیده و ما با بدیل‌های متعدد و متکثری برای تفسیر و تبیین جهان و پدیده‌های آن مواجهیم که در رقابت با یکدیگر قرار دارند.»

جایگاه ایران به‌عنوان طلایه‌دار اسلام سیاسی جایگاه الهام‌بخشی است

وی با اشاره به اینکه جایگاه جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان طلایه‌دار اسلام سیاسی جایگاه الهام‌بخشی است که باید ظرفیت معنایی خود را در عرصه نظریه‌پردازی، گفتمان‌سازی، تولید متن و ادبیات علمی و محصولات فرهنگی از وضعیت بالقوه به بالفعل بدل سازد، گفت: «در سال ۱۳۹۳ رهبر انقلاب نامه‌ای به جوانان اروپا و آمریکای شمالی نوشتند و در سال ۱۳۹۴ نامه‌ دوم را نوشتند؛ بسیاری در آن زمان که رهبری این نامه‌ها را نوشتند متوجه منظور رهبر انقلاب از این حرکت و چالش نرم‌افزاری لیبرال دموکراسی نبودند. ایشان در بحث پیچ تاریخی چندین بار تکرار فرمودند که دنیا در حال تغییر است و انقلاب اسلامی در نوک پیکان این تغییر قرار دارد.»

تمام پروژه‌های آمریکا در منطقه دچار شکست شده است

این تحلیلگر حوزه بین‌الملل با بیان اینکه آمریکا در غرب آسیا قادر نیست هیچ تصمیمی را بدون نظر ایران پیش ببرد، خاطرنشان کرد: «امروز تمام پروژه‌های آمریکا در منطقه به واسطه ایران دچار هزیمت و شکست شده است یا در حال شکست است؛ از بزرگ‌ترین پروژه که خاورمیانه بزرگ و ژاندارمی اسرائیل در منطقه بود تا پروژه داعش و سلطه بر افغانستان و عراق شکست خورده است.»

مقدم‌فر نظریه اسلامی و قدرت نرم ایران را بزرگ‌ترین چالش برای لیبرال دموکراسی و نفوذ جهانی غرب دانست و یادآور شد: «اینکه ایالات متحده در سند راهبردی امنیت ملی خود، ایران را تهدید خویش می‌داند ناشی از ترس از این قدرت است.»

منبع: روزنامه فرهیختگان

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: قدرت نرم ایران حمیدرضا مقدم فر غرب نظام بین الملل جمهوری اسلامی ساختار نظام سرمایه داری نظام جهانی غرب آسیا مقدم فر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۴۶۸۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زرشناس: عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است

‌به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، شهریار زرشناس استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ با حضور در برنامه گفتگوی ویژه شبکه خبر  و  ابراهیم متقی کارشناس مسائل بین‌الملل در ارتباط تلفنی درباره  اعتراضات دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا و اروپا در حمایت از غزه  گفتگو کردند.

 مقدمه: خیزش ضدصهیونیستی دانشجویی در آمریکا به ۶۰ دانشگاه و البته مؤسسه آموزشی در سایه خشونت کم سابقه پلیس رسیده و تاکنون دست‌کم ۶۰۰ دانشجو و استاد دانشگاه بازداشت شدند. 

سؤال: خیزش ضدصهیونیستی در دانشگا‌ه‌های آمریکا، مؤسسات آموزش عالی و حالا هم که استرالیا، آلمان، فرانسه و بسیاری کشور‌های دیگر اروپایی علت این جنبش اعتراضی دانشجویان در حمایت از فلسطین و غزه چیست؟
شهریار زرشناس؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی: من گمان می‌کنم برای بررسی این پدیده باید دو علت را، یکی علت درازمدت و یکی علت کوتاه مدت را توجه قرار دهیم. من این پدیده را صرفاً یک رویداد سیاسی که مثلاً فقط حاصل از تحریک شدن وجدان عمومی در قبال جنایات رژیم صهیونیستی باشد نمی‌بینم، این را فراتر می‌بینم، یعنی اگر بیاییم نگاه کنیم در خصوص رویداد‌هایی که در شاید یک دهه اخیر و کمی بیشتر رخ می‌دهد و بعد به آن علت درازمدت و کوتاه‌مدت نگاه کنیم، بیش از ۱۰ سال است که روند عمومی سیاست و آن ساختار سیاست لیبرالی که مبتنی بر اتمیسم اجتماعی و مبتنی بر یک نظام حزبی و حرکت در ذیل مفهوم جامعه مدنی بر مبنای خواست‌های اجتماعی در چارچوب یک نظام پارلمان‌تالیستی است، بیش از ۱۰ سال است شاید حدود ۱۵ سال است که این روند جاذبه و قدرت بسیج خود را از دست داده، این حرف را من نمی‌زنم، فیلسوفانی مثل ژان ژاک رانسیر و بعضی از غربی‌ها می‌زنند و یک دوگانه‌ای را خود رسانه‌های غربی هراسان ایجاد کردند در این خصوص که می‌گویند پدیده‌ای ورای مرز‌های معمول سیاست لیبرال که آنها آن را پوپولیسم می‌نامند، حالا من در بحثم صحبت نمی‌کنم چقدر درست است یا غلط است، آنها این را می‌گویند. یک چنین روندی شروع شده، بعد جلوتر می‌آییم می‌بینیم که در همین دو سال اخیر رویدادی مثل جنگ اوکراین را داریم و نتایجی که این جنگ ایجاد کرده، تبعاتی که دارد، تغییراتی که در ساختار نظام بین‌المللی ایجاد می‌کند، قبل‌تر از آن و همچنین در ادامه آن، روی افول هژمونیک نظام جهانی و بعد آن فضای واگرایی که در رأس نظام جهانی ایجاد می‌شود که فرصت عجیبی دارد برای دولت‌های استقلال طلب و ملت‌ها ایجاد می‌کند. در ادامه آن باز دوباره می‌آییم جلو؛ رویداد هفت اکتبر سال گذشته، بعد رویداد عملیات ایران؛ اینها را که کنار هم نگاه می‌کنیم می‌بینیم که به تعبیر یک نویسنده‌ای که می‌گفت باد‌ها خبر از تغییر فصل می‌دهند، ما احساس می‌کنیم انگار یک اتفاقی پیش می‌آید که این اتفاق فراتر از صرف مرز‌های سیاسی است. من حتی حرکت دانشجویان را که ما می‌گوییم سبقه ضدصهیونیستی، ولی روایت صهیونیستی؛ وجه اصلی هویت عالم غرب مدرن است. وقتی شما روایت صهیونیستی را مورد حمله قرار می‌دهید در واقع دارید وجه بنیادین هویتی عالم غرب مدرن و وجه تمدنی را دارید مورد حمله قرار می‌دهید.

سؤال: این را در شعار‌هایی که دانشجویان در این جنبش اعتراضی در دانشگاه‌های مختلف هم سر می‌دهند می‌توانیم ببینیم.
زرشناس: بله، کاملاً، حتی شعار مرگ بر آمریکا، اصلاً من سویه را می‌خواهم بگویم، بعد ببینید دو اتفاق؛ یک اتفاق این است که ترکیب دو عامل است؛ یکی این است که عالم غرب مدرن، این یک بحث فلسفه- تاریخی است. عالم غرب مدرن از اواخر قرن نوزدهم وارد دوران بحران انحطاط خود شده، این را من نمی‌گویم؛ این را نیچه می‌گوید، با زبان دیگری توین‌بی می‌گوید، با زبان دیگری اِشپَینلِر می‌گوید، با یک روایتی لِوُفِر می‌گوید، یک روایت دیگری مارتین هایدِگِر می‌گوید، با یک بیان دیگری فوکو می‌گوید؛ این یک بحث عمومی است که عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده، وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد یعنی مدرنیته دارد کم کم قدرت اقناعی خود را از دست می‌دهد، مدرنیته دارد، از همه مهم‌تر وجه هژمونیک خود را از دست می‌دهد و این سیطره هژمونیک آن دارد خرق می‌شود، بعد  این عامل بلندمدت است که اساساً نزدیک صد سال است که پیش می‌آید. علاوه بر آن یک عامل کوتاه‌مدت هم هست و آن این است که سیاست‌های سه چهار دهه اخیر نئولیبرالی در نظام سرمایه‌داری بین‌المللی هم در آمریکا، هم در کشور‌های اروپایی و همچنین کشور‌های شبه مدرن وابسته به آنها یا غیر از آن در واقع نوعی بحران اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده که همین مسأله هم دوباره قدرت اقناعی و جاذبه مدل گفتار مدرنیته را از بین برده یا کم‌رنگ کرده و نظام رسانه‌ای اینها را هم در بسیج کردن، صورت بندی و نوعی تحمیق کردن دچار مشکل کرده است. این یک اتفاق موجب می‌شود که اگر تا کنون این مجموعه سیطره هژمونیک مدرنیته می‌توانست نوعی وجدان تحمیق ایجاد کند، یعنی وجدان اخلاقی انسانی جامعه را تحمیق و غیرفعال کند، حالا، چون این سیطره خرق می‌شود این دچار روزنه‌هایی در خود می‌شود، نمی‌گویم به طور کامل از بین رفته، دارد دچار روزنه‌هایی می‌شود، بنابراین یک نوع وجدانی که تا به حال سرکوب می‌شد، یک نوع وجدان بیدار اجتماعی، اعتراضی کم‌کم دارد میدان پیدا می‌کند و فعال می‌شود. من گمان می‌کنم حتی اگر این بار این جنبش مهار شود و احتمال که خواهد شد، هر چند به سختی، باز هم ما شاهد نمونه‌هایی خواهیم بود؛ حرکت و رویداد‌هایی که اینها مایه‌های دیسکورسیک و تمدنی دارند، یعنی دارند یک نوع گفتارسازی و آلترناتیوسازی می‌کنند، ممکن است وجه ایجابی آنها اصلاً پررنگ نباشد، چون ما در یک دوران گذار تاریخی به سر می‌بریم، اما نکته مهم این است که دارند حکایت می‌کنند که مدرنیته آن قدرت اقناعی خود را دارد از دست می‌دهد.

سؤال: ناظر بر تعبیری که به کار بردید، سؤال بپرسم؛ وجدان بیدار اجتماعی حالا در این رویداد را بررسی کنیم، اما نظام آمریکا تلاش می‌کند که صدای این وجدان بیدار اجتماعی شنیده نشود در این اجتماع ضدصهیونیستی، علت این تلاش چیست؟
زرشناس: می‌خواهد آن چه که رخ می‌دهد تحریف کند، اگر اینها بپذیرند که نوعی وجدان بیداری بلند شده که دارد خرق می‌کند، هرچند نه تام و تمام و تا حدودی خرق می‌کند سیطره هژمونی مدرنیته و عالم مدرن را؛ این یک معنا دارد و معنای آن این است که نشان می‌دهد مدرنیته دارد توان خود را از دست می‌دهد و دوران گذار و زمستانش فرارسیده. وقتی ما بحث فلسفه- تاریخی از ورود عالم غرب مدرن به دوران بحران و انحطاط می‌کنیم، چه می‌گوییم؟ می‌گوییم یک عالم و تمدنی دارد وارد زمستانش می‌شود. عوالم تاریخی و تمدن‌ها مثل انسان‌ها هستند، یک لحظه‌ای به دنیا می‌آیند، دوران تکوین، کودکی و جوانی دارند، دوران نُضج پیدا می‌کنند و یک زمانی هم می‌رسد که در سرازیری حرکت در مسیر قهقرا قرار می‌گیرند. عالم غرب مدرن از منظر فلسفه- تاریخ، در رنسانس به دنیا آمده، اتفاقاً در همان رنسانس، سودا‌های شدید صهیونیستی دارد. در همان رنسانس به دنبال تأسیس نظام جهانی است. وعده نظام جهانی می‌دهد، می‌خواهد آن را محقق کند با محوریت آموزه‌های صهیونیستی. از قرن هجدهم به بعد که دوران روشنگری است، از منظر فلسفه- تاریخ، دوران نضج اینهاست، اینها این را عملیاتی می‌کنند و در هیأت نظام جهانی کاملاً به وجود می‌آورند.

 عالم غرب مدرن وارد بحران شده است 

زرشناس:  این نظام جهانی یک ساختاری از کشور‌هایی که خود را ارباب دنیا می‌دانند و جهان را غارت می‌کردند، نیروی کار مردم را استثمار می‌کردند، منابع طبیعی را غارت می‌کردند و کشور‌ها را به بازار مصرف بدل می‌کردند، چنین وضعی ایجاد می‌کند و از اواخر قرن ۱۹، بنا بر آن چه که ما در نزد خود فیلسوفان غربی می‌بینیم، نیچه می‌گوید، ِاشپَنگلر می‌گوید، توین‌بی می‌گوید، فوکو می‌گوید، هایدگر می‌گوید، زیمل می‌گوید که این عالم غرب مدرن دارد وارد بحران خود می‌شود. دارد پاییز و فراتر از آن زمستانش فرارسیده. این زمستان وقتی فرامی‌رسد یکی از مؤلفه‌هایش این است؛ قدرت اقناعی ضعیف می‌شود و چاقو دسته خود را می‌برد. الان چیزی که ما می‌بینیم این است؛ در متن دانشگاه‌های آمریکا که کانون تولید دیسکورس‌های تحمیق‌گر هستند به منظور این که مقوم تداوم حیات عالم غرب مدرن و تمدن آمریکایی ذیل این باشند، ما شاهد این هستیم که عنصر بنیادین آن که روح این عالم را دارد، روح عنصر مقوم آن است، یعنی وجه صهیونیستی مدرنیته، چون اگر راجع به مدرنیته صحبت کنیم، مدرنیته؛ سنتزی است از یونانیت و یهودیت؛ منتها یهودیت صهیونیستی. این عنصر دارد مورد حمله قرار می‌گیرد، این خیلی نکته مهمی است، یعنی سابقه جنبش‌های دانشجویی را در امریکا و اروپا ببینید، جنبش‌های دانشجویی قبلی یا وجه دیسکورسیک ندارند یا اگر دارند نهایتاً مثل مه ۱۹۶۸ به دنبال  این هستند که تلقی مدرن لیبرالی از آزادی را به حوزه‌های بیشتری گسترش دهند که نتیجه اش شد، انقلاب جنسی دوم آمریکا و اروپا. این نتیجه جنبش ۱۹۶۸ است، این انتهای آن اعتراض است. اعتراض اجتماعی آنها هم؛ اعتراض به این است که چرا سرباز آمریکایی مثلاً در جنگ ویتنام کشته می‌شود؟ یعنی اعتراض به خود اصل نظام جهانی نیست، اعتراض به عناصر ساختاری و هویتی مدرنیته نیست، این‌جا اعتراض؛ عنصر و رکن اصلی ساختاری هویت مدرنیته را مورد حمله قرار می‌دهد.

سؤال: ابراهیم متقی؛ کارشناس مسائل سیاسی و بین‌الملل هم به جمع ما اضافه شدند با آقای زرشناس راجع به تلاش نظام آمریکا برای این که صدای این تجمع ضد صهیونیستی شنیده نشود، صحبت می‌کردیم، اما در کنار آن صحبت کنیم به ورود خشونت‌آمیز پلیس در این سطح که می‌توانیم بگوییم در جامعه نخبگانی و دانشگاهی آمریکا و اروپا، این سطح از ورود خشونت‌بار، کم‌سابقه است و در کنار آن اشاره‌ای کنیم به اظهار نظر وزارت امورخارجه آمریکا که اشاره‌ای نکرده به دستگیری دانشجویان و اساتید و اشاره کرده که در کشورش دموکراسی وجود دارد؟
متقی: از آقای زر شناس عزیز  تشکر می‌کنم که نکات بسیار دقیقی را در تبیین بحران معنا در جهان غرب ارائه داده‌اند این یک واقعیت جدیدی هستش که تحت تاثیر موج‌های انقلاب تکنولوژیک قرار دارد وقتی که ما صحبت از جامعه شبکه‌ای می‌کنیم وقتی که دگرگونی‌های ابزاری و تکنولوژیک را آثارش را در محیط اجتماعی می‌بینیم در اون شرایط و فضا به این جمع بندی می‌رسیم که یک هویت جدیدی در برابر آن شکل‌بندی‌های مسلط هنجاری در سیاست بین الملل و جامعه امریکا و جهان غرب دارد شکل می‌گیرد که اون فضایی هستش که حاشیه دارد یواش یواش قدرت پیدا می‌کند همونجوری که من حماس را و حزب الله را و گروه‌های مقاومت در عراق و یمن را به نوعی نشانه‌های ظهور حاشیه و باز تولید قدرت حاشیه می‌دانم طبیعی است که این وضعیت در مورد جهان غرب هم وجود دارد یعنی اینکه حاشیه هم در حاشیه نظام بین الملل معنا پیدا می‌کند و هم در خود جهان غرب و نظام سرمایه داری حاشیه می‌تواند خودش را بازتولید کند واقعیت این هستش که نیرو‌های اجتماعی در هر دوران تاریخی درصدد بر می‌آیند تا هویت خودشان را منعکس کنند، اما احتیاج به یک موضوع دارند احتیاج به یک سوژه دارند احتیاج به یک بهانه دارند برای اینکه اعتراض خودشان را نسبت به ساختار بیان بکنند و امروز من فکر می‌کنم در همه جهان و به ویژه در امریکا و بسیاری از کشور‌های اروپایی نسل‌کشی اسرائیل تبدیل شده به یک موضوع اعتراضی گروه‌های اجتماعی گروه‌های عدالت‌طلب، جوانان، دانشجویان بسیاری از این نشانه‌ها در سال هزار و نهصد و شصت و هشت هم وجود داشت بسیاری از این نشانه‌ها در سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار و هفتاد و پنج در امریکا هم وجود داشت بسیاری از این نشانه‌ها را ما در فضای جنبش‌های ضد وال‌استریت هم می‌بینیم بنابراین یک نوع گرایش ضد ساختاری در خود جهان غرب وجود دارد که دارد نشان می‌دهد با نظم فعلی با اون اقتدار و هژمانی موجود سرمایه‌داری و جهان غرب هماهنگی چندانی ندارد و البته معتقد عجب ورود کند.

سوال: آقای زرشناس ما یک ورود کم‌سابقه پلیس را می‌بینیم در آمریکا ضمن اینکه این کشور‌ها مدعیان حقوق بشر و آزادی بیان هم هستند؟
زرشناس:  ببینید امریکا زمانی که بنیان‌گذاری شد می‌دانید حاصل جنگ‌ها استقلال بود که از سال هزار و هفتصد و  هفتاد و شش تا هزار و هفتصد هشتاد و سه میلادی انجام شد و  جنگ‌های استقلال که شروع شد و امریکا تاسیس شدقانون اساسی که توسط اون گروه طیفی از دولتمردان اغلب فراماسون و طرف‌دار سرمایه داری که این‌ها پدران بنیان‌گذار می‌نامند که نوشته شد یک اصل متمم یک متمم اصل اول دارد که اون متمم درو اقع تاکید بر آزادی بیان است ببینید دقت بفرمایید لیبرالیزم که ایدئولوژی محوری است که جامعه امریکا اصلاً دولت ایالات متحده آمریکا را بنیان‌گذاری کرد و در سه صورت مختلف لیبرال کلاسیک و لیبرالیزم حالا ارشادی و شبه سوسیال دموکراتیک و اخیراً نئو لیبرالیسم دارد اداره می‌کند این کشور را و جهان سرمایه‌داری را شعار محوری اش ادعای بحث آزادی است و اصلاً جدیدا اونچیزی را که اصل می‌گیرده این نگاه کنید متفکران غربی خود متفکران غربی مثل کسانی مثلاً تئودور آدورنو که کتاب دیالکتیک روشنگری را نوشتند می‌گفتند آن سوی عقل روشنگری آن سوی مدعا‌های آزادی یعنی می‌گفتند روشنگری دارد می‌گوید خردگرایی در حالی‌که یعنی مدرنیته درحالی‌که بی‌خردی را آورده می‌گوید آزادی در حالی که استبداد را اعمال کرده می‌گوید تصویر روشن علمی از جهان درحالی‌که مجموعه‌ای از خرافه‌های جهان را ترویج می‌کند آن سوی خرد مدرن خرد ابزاری مدرن خرد سرکوبگر مدرن که خرد نیست خرد واقعی نیست آن سویش اون چیزی است که موریس بلانشو بهش می‌گوید اشاره به سادیسم، می‌گوید ذات این امر سرکوبگری و خشونت ذات مدرنیته اونچیزی که دارد مدرنیته را اداره می‌کند و جامعه امریکا را اینجور موارد که پیش می‌آید این خودش را نشان می‌دهد شما در مورد ورود پلیس ببینید ما تو خود ایران هم سابقه داریم در دورانی که به هر حال دولت تحت سیطره امریکا تو ایران حکومت می‌کرد سه بار پلیس و ارتش وارد فضای دانشگاه شدند یکی در واقع در آذر هزار و سیصد سی و دو بود یکی در بهمن هزار و سیصد چهل ارتش شرط باز فرستاد یکی هم در سیزده آبان سال پنجاه و هفت در امریکا شما نگاه بکنید این دانشجو‌ها نه کسی را کشتند نه به کسی حمله کردند،  نه سطل آشغالی سوزاندند نه شیشه‌ای شکستند نه درختی قطع کرده‌اند نه با کسی دعوا کردند این‌ها فقط تجمع کرده بودند آن هم در درون دانشگاه چه دلیلی دارد که پلیس این شکلی ارتش این شکلی مرز‌ها را در نوردد و وارد دانشگاه شود، آن باطن سرکوبگر استبدادی لیبرالیزم است که ویترین خودش را  به آزادی می‌بنند.

سوال: آقای متقی الان می‌بینیم که پلیس در آمریکا از هر ابزاری برای سرکوب دانشجویان دارای استفاده می‌کند خود دانشجویان اعلام می‌کنند که این برخورد دولت آمریکا نشانه نبود دموکراسی و آزادی بیان در این کشور هستش ولی ما اظهار نظر‌های مختلف مقامات آمریکایی از جمله وزیر امور خارجه آمریکا را که می‌بینیم بدون اینکه اشاره کند به هیچ دستگیری از اساتید و دانشجویان می‌گوید ما در کشورمان آزادی بیان داریم در کنارش رئیس مجلس به نمایندگان این کشور هشدار می‌دهد اگر دانشجویان تظاهرات خودشان ادامه بدهند گارد ملی را برای سرکوب اعزام می‌کنند؟
متقی:  نگاه کنید دوتا موضوع بسیار جدی وجود دارد نکته اول اینکه هرگاه امریکایی‌ها صحبت از دموکراسی می‌کنند شما بدانید این مفهوم دموکراسی در سیاست  عملی یعنی خشونت هر موقع  صحبت از حقوق بشر می‌کنند این به مفهوم کنش معطوف به جنگ است هر گاه صحبت از عدالت می‌کنند تلاش برای تثبیت ایجاد ساختار طبقاتی است بنابراین این واقعیت یک نوع ادبیاتی است که در ساختار سیاسی تو امریکا و جود دارد در دوران‌های مختلف تاریخی هم باز تولید شده در فضای امریکا مراجع ذی قدرت در اختیار صهیونیست‌ها است شما در نظر بگیرید هالیوود، اقتصاد، بورس، بانکداری، اتاق‌های فکری که تولید اندیشه راهبردی می‌کنند خوب تمامی موارد و مراکز و مراجع  نگاهشان یک نگاه حمایتی از اسراییل است،  اسراییل در فضای نسل کشی قرار گرفته این نسل کشی  اگر امریکایی‌ها اجازه بدهند که این اندیشه ارائه بشود این اندیشه در فضای اجتماعی امریکا باز تولید بشود شما مطمئن باشید قابلیت این دیگر وجود ندارد که خواسته باشند موضوع را جمع کنند یعنی در اون شرایط یک جو ضد اسرائیل به وجود می‌آید که در آن جو ضداسرائیلی مجلس سنا و نمایندگان دیگر قادر نخواهند بود تا بیست و یک میلیارد دلار برای سه سال آینده هزینه‌های مربوط به تسهیلات و کمبود بودجه را برای اسرائیلی‌ها تامین تحمیل کنند بنابراین پشت این خشونت یک معادله قدرت و نهاد‌های قدرت وجود دارد که اون‌ها نقش نیابتی را  در ارتباط با اسرائیل ایفا می‌کند بحثی است که دو نظریه پرداز روابط بین‌الملل به این موضوع اشاره داشتند.

سوال: آقای زرشناس به رسانه‌ها اشاره کردند بر خلاف همه مقاطع زمانی مختلف که رسانه‌ها در اختیار منافع غرب بودند در این دوره و در تجمع دانشجویی دانشگاه‌های آمریکا می‌بینیم که بازتابی از رفتار‌های متناقض غرب در حقوق بشر و آزادی بیان هستند؟
زرشناس: می‌گویم دقیقاً به همین دلیل هست، چون عرض کردم، چون سیطره هژمونی که مدرنیته دارد خلق می‌شود حداقل به صورت موردی این مسئله قدرت اقناعی مدرنیته را، چون کاهش داده بنابراین نظام رسانه‌ای هم که بر پایه این سیطره هژمونی بنا شده و مقوم آن بوده و نماینده اون بوده خوب طبیعی  است که آن هم کارایی خودش را دارد از دست می‌دهد خیلی امر واضحی هستش یعنی ببینید آن چیزی که قوام می‌داد قدرت می‌داد و موجب می‌شد که نظام رسانه‌ای بتواند عمل کند اون شرایطی بود که شرایط  هژمونی بود که نظام جهانی ایجاد کرده بود و مدرنیته، چون حاکم بود و ظرفیت  اقناعی داشت ساختار رسانه‌ای اش هم می‌توانست این امر را پیش می‌برد همچون که ساختار سیاسی اش پیش می‌برد ساختار سیاست معمولش هم چنان نظام دانشگاهی اش پیش می‌برد و حوزه‌های دیگر، اما وقتی که کلاً مدرنیته متزلزل می‌شود عالم غرب مدرن وارد دوران انحطاطش می شود چیزی آن چیزی پیش می‌آید که خود فیلسوف فرانسوی که خودش حالا در مجموع غرب مدرن تعلق دارد و دریافته بود و می‌گوید سوژه متزلزل سوژه زخمی اون نامی است که بر بشر مدرن و اومانیسم گذاشته این وضع وقتی پیش می‌آید خوب  نشان می‌دهد این نتیجه‌اش این است که با تضعیف قدرت اقناعی مدرنیته ساختار رسانه‌ای این نظام هم قدرت اقناعی اش را  از دست می‌دهد ضعیف می‌شود و از قضا سرکنجبین صفرا فزود این اینجوری می‌شود این علتش این هستش و ما از اینها از این به بعد بیش از اینها شاهد خواهیم بود یعنی ما از این به بعد بیش از این شاهد خواهیم بود که این سیطره هژمونی جا‌های مختلف خلق خواهد شد روزنه‌ها ایجاد خواهد شد همان‌گونه که در نظام جهانی فضا به سمت واگرایی رفت و فرصت برای دولت‌ها استقلال‌طلب مثل دولت ایران فراهم شده  فرصت برای ملت‌ها دارد فراهم می‌شود همان‌گونه که توازن بین المللی دارد تغییر می‌کند که از نشانه‌هایش همین رویداد وعده صادق و رویداد‌هایی نظیر این بود.

دیگر خبرها

  • نظام استکباری غرب با چالش بزرگ خیزش افکار عمومی روبه‌رو است
  • استدلال‌های مضحک نهادهای اطلاعاتی آمریکا از اوضاع جهان
  • سپاه بزرگ‌ترین نیروی ضد تروریسم جهان است/ آمریکا به دنبال آتش بس در غزه نیست
  • استان بوشهر خط مقدم محور مقاومت ایران اسلامی است + تصویر
  • چالش‌های جدی «وعده صادق» برای سامانه تدبیر آمریکا در منطقه
  • حکایت آمریکایی که دیگر «آمریکا» نیست
  • عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
  • زرشناس: عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
  • قهرمان دوومیدانی جهان امباپه را به چالش دوی ۱۰۰ متردعوت کرد
  • اختلال در مسیر قهرمانی، اوسمار و اولین چالش بزرگ